free-plan
شنبه 16 تیر 1403 | کاربران آنلاين : 188

داستان سوتی من در عروسی

آخرین مطالب:
بخش: طنز و جوک -

عاقا چند روز پیش رفته بودیم عروسی
عروس دختر خاله بابام بود(الان فهمیدید که ما فامیل عروس بودیم دیگه)
اخر شب بعد تالار رفتیم خونه پدر داماد ارکستر داشتن
قبل اینکه داماد بیاد بشینه پیش عروس با چند تا از بچه ها هماهنگ کرده بودم داماد که اومد بگیم داماد چقد قشنگه ایشالله مبارکش باد
خلاصه جونم براتون بگه من زود گفتم،بچه ها همکاری نکردن، ارکستر هم صداش قطع شد 
عاقا منم خیلی شنگول دست زدم گفتم داماد چقد قشنگه ایشالله مبارکش باد
یه دفه همه برگشتن طرف من زدن زیر خنده
منم نگاشون کردم و دنبال افق میگشتم
حالا مگه پیدا میشد؟؟؟؟؟؟؟
مجبور شدم تا اخرهمونجا بایستم و ترک روی سقفو نیگا کنم



ارسال شده درتاريخ: 1391/11/26 | نويسنده: admin | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ،

نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش

پربازدیدترین مطالب:
مروری بر مطالب گذشته:
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود