شنبه 16 تیر 1403 | کاربران آنلاين : 157
ارزش یک بار خواندن را دارد .
آخرین مطالب:
- کد هش (Hash Code#) چیست و چه کاربردی دارد؟
- دلایل و درمان بوی بد دهان
- گیاهان و درمان های طبیعی برای بی خوابی
- برنامه ریزی شیائومی برای عرضه موبایلی با قیمت ۶۵ دلار
- بی خوابی
- اردوغان: من به اوباما مشاوره دادم
- پیام نوروزی باراک اوباما به مردم و سران ایران
- علائم شکستگی استخوان و راههای درمان
- زنها بعد از رابطه جنسی چه چیزی دوست دارند ؟
- فردا شب زمان رسمی، یک ساعت جلو کشیده می شود
- معرفی دو ارگ قدیمی ایران + تصاویر
- تعرفه واردات اصلاح شد، بالاترین تعرفه 75 درصد
- اوباما با نتانیاهو درباره مذاکرات هسته ای ایران گفت و گو کرد
- افشای رابطه طول انگشتان مردان و رفتار آنها در برابر زنان
- 5 راهکار برای داشتن ناخنهایی سالمتر در سال 2015
- دوازده دستاوردی که به پایان جهان میانجامد
- دندان ها با جرمگیری لق می شوند؟
- بخور نخورهای نوروز از منظر طب سنتی
- افزایش قیمت مرغ رکورد زد!
- اس ام اس جدید تبریک عید نوروز
- تولید عسل با گردش یک کلید فناورانه در کندو!
- برای تقویت موهایمان چه کنیم؟
- غول جدید گیمینگ | معرفی لپ تاپ ASUS ROG G501
- این خوردنی ها پوستتان را نابود میکند
- چگونه بدون آرایش زیبا به نظر برسیم؟
بخش: داستانهای کوتاه -
ارسال شده درتاريخ: 1392/03/30 | نويسنده: مهرداد | نظرات (0)
برچسب ها : داستان عبرتی ، نفد یک داستان ، داستان کوتاه ، حتما بخوانید ، داستان های عبرت آموز ، داستان فقر ، داستان مرد نیکوکار ، صدای آذربایجان ، آذکلوب ،
چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود ,, ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم
به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همه گيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد , ,,,
خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ,,
ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد ,, اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم,,
ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,,
همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار ,,
من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ,,
ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم ,, گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم ,, اين و گفت و رفت ,,
يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد.
منبع: کلیک صدا (morgan)
ارسال شده درتاريخ: 1392/03/30 | نويسنده: مهرداد | نظرات (0)
برچسب ها : داستان عبرتی ، نفد یک داستان ، داستان کوتاه ، حتما بخوانید ، داستان های عبرت آموز ، داستان فقر ، داستان مرد نیکوکار ، صدای آذربایجان ، آذکلوب ،
پربازدیدترین مطالب:
- جوک خفن و خنده دار جدید
- اضافه کردن دکمه گوگل پلاس بدون افت سرعت وب
- بوسیدن و گرفتن سینه دختر توسط جاستین بیبر +عکس
- مجموعه زیبا ترین کاور های فیس بوک
- ایجاد بیش از 3000 بک لینک(backlink) رایگان!!!
- سوتی راننده تاکسی و خوردن هلوی مسافر زن
- نیوشا ضیغمی
- زیباترین پست های فیسبوک(طنز)
- جوک های خفن ضد حال به زن ها
- نرم افزار یو سی بروزر 8.8 (UC Browser 8.8)
- زنها بعد از رابطه جنسی چه چیزی دوست دارند ؟
- زیباترین کاورهای فیس بوک | Facebook Covers
- داستان واقعی فوق العاده خنده دار
- دانلود تیتراژ پایانی زنده باد زندگی
- قالب بسیار زیبا و پر امکانات
- عکسی که در فیس بوک بیشترین طرفدار دارد + عکس
- قالب زیبا ساده و سفید برای بلاگفا
- پست های زیبای فیسبوک
- کاور های عاشقانه فیس بوک - Facebook
- عکس جدید نیوشا ضیغمی - newsha zeighami
- قالب ساده و سفید برای رزبلاگ
- جدیدترین تصاویر نیوشا ضیغمی
- قالب تفریحی برای انجمن رزبلاگ
- نظرسنجی در فیسبوک(طنز)
- جوک های جدید فیس بوکی(11 فروردین 92)
- جوک های جدید فیسبوکی (4 فروردین 92)
- قالب بسیار زیبای افلاین رزبلاگ
- قالب افلاين بسيار زيبا براي رزبلاگ
- بهترین جوک های فیسبوک
- اسم های خداوند با معنی فارسی و انگلیسی
مروری بر مطالب گذشته:
- مجموعه جدید جوک های مورد داشتیم
- افشای رابطه طول انگشتان مردان و رفتار آنها در برابر زنان
- توزیع فرمهای خوداظهاری برای دریافت یارانه به سال ۹۳ موکول شد
- شایعاتی درمورد کنکور سراسری 93
- اس ام اس ادبی و رسمی تبریک عید نوروز
- زیباترین اس ام اس های عاشقانه
- جدیدترین اس ام اس های عاشقانه
- عمه ي دكتر شريعتي
- اموزش نگهداری روزانه از موهای بلند
- تناسب اندام بانوی زیباروی ورزش امریکا +تصاویر
- چگونه می توان آکنه دوران بارداری را کاهش داد؟
- داستان های کوتاه 3 (طنز)
- مجموعه اس ام اس های فلسفی و زیبا
- استاتوس های جدید فیس بوکی
- اس ام اس های خنده دار مورد داشتیم-اردیبهشت ۹۳
- جمله سازی
- جوک های خنده دار جدید
- سفر حج برای افرادی که بالای 60 سال دارند ممنوع شد!
- منشا فیلترینگ و فناری آن در ایران از کدام کشور است
- داستان کوتاه سیاسی "اعتراض"
- داستان جالب تجربه مادرانه
- دانلود قالب آبی فیروزه ای برای انجمن های رزبلاگ
- کاور های عاشقانه فیس بوک - Facebook
- يک فرشته کوچک و زيبا
- قالب افلاين بسيار زيبا براي رزبلاگ
- مسیج های عاشقانه
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
تبلیغات متنی