داستانهای کوتاه - 6
free-plan
شنبه 16 تیر 1403 | کاربران آنلاين : 83

داستانهای کوتاه - 6

آخرین مطالب:
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه - پست های فیسبوکی -
طنز و جوک های فک و فامیله داریم ... (سری جدید)

دیشب مهمون داشتیم خواهر کوچیکم داشت چایی تعارف میکرد ، به زن عموی بابام که رسید به خواهرم گفت : الهی پیر شی ؛ آبجیه منم که معنیه این حرفو نمیفهمید گفت الهی خودت بمیری …

تا نیم ساعتم رفت تو اتاقش گریه کرد !

 •.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•

ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﻃﺮﻑ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﺭﺕ ﻭ ﺯﺭﺕ ﻣﯿﺰﺩ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﮑﺸﺖ ، ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﻋﯿﻦ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻮﮔﻮﻟﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻧﮕﺎﺕ ﻣﯿﮑﺮﺩ !
ﺑﺎﺑﺎﻡ : ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻤﻮﻧﻢ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ؟
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ : ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﻢ ﺑﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ !
ﯾﻨﯽ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎ ، ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﯿﮑﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺟﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛ بعدشم دارم میرم یونیسف !

ادامه مطلب رو از دست ندید...


ارسال شده درتاريخ: 1392/03/08 | نويسنده: admin | نظرات (1)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه -
یه روز یه ایرانی میره یه بانک معتبر توی آمریکا و می گه:
 
من به 250 دلار وام فوری نیاز دارم!!
 
(توضیح اینکه هر شهروند می تونه تا 300 دلار وام فوری بگیره اما باید یه وثیقه بگذاره)
 
... کارمند بانک می گه: وثیقه چی می خوای بزاری ؟
 
ایرانیه میگه: ماشین فراری آخرین مدلم رو... الانم جلوی در بانک پارکه!
 
کارمند اسناد رو چک می کنه و ماشین رو تحویل می گیرند
 
و ایرانی پول رو می گیره و میره!...
 

ارسال شده درتاريخ: 1392/02/10 | نويسنده: admin | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه -
چگونگی انقراض نسل ایرانیها + طنز باحال
بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک (پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم :

اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است.

1) در مسیر برگشت از مهد کودک :

لضا لضا (همان رضا ) مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !

رضا : مامان چیه ؟!

۲) ۳ سال بعد در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه

راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم!

جواد : رضا رضا ، دختر چیه ؟

۳ ) ۵ سال بعد از ۳ سال ؛ زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی

رضا : جواد من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم.

جواد : چی ؟

رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم....


ارسال شده درتاريخ: 1392/02/08 | نويسنده: admin | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه -

آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم… امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی… دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقیه میفروشن. چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنین بخت برگشته جهنم میفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت میکنن. یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو “سرکار” گذاشتن و شیتیلی میگیرن. بقیه حوری ها هم مرتب میگن ما رو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم »»»


ارسال شده درتاريخ: 1392/01/27 | نويسنده: admin | نظرات (2)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: داستانهای کوتاه -

 

صدای زنگ تلفن
دختر کوچولو گوشی رو بر میداره
-سلام . کیه؟
-سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!
- نمیشه!...
- چرا؟
- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!...سکوت...
- بابایی ما که عمو حسن نداریم!
- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.
- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به درو بگو بابا اومده خونه!
- چشم بابا!......چند دقیقه بعد...
- بابا جون گفتم.
- خوب چی شد؟
  ....

ارسال شده درتاريخ: 1392/01/16 | نويسنده: admin | نظرات (1)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه -

 

طبق معمول توی تاکسی نشسته بودم، دو تا آقای تقریباً مسن هم عقب نشسته بودن.
نزدیک پیاده شدن شون یکی به اون یکی گفت : به خدا اگه بزارم دست تو جیبت کنی! من کرایه رو حساب میکنم…
بعد از راننده پرسید : ببخشید چقدر شد ؟
راننده: هزار تومن !
یارو برگشت به راننده گفت: آدمــــــی ؟؟!!
راننده گفت : جـــان ؟
مرد : گفتم آدمی یا …؟
راننده گفت : حرف دهنتو بفهم درست صحبت کن!
یارو دوباره گفت: نه.. آدمی؟؟!
راننده هم با عصبانیت ترمز کرد برگشت عقب گفت : نــــــــه … فقط تو آدمی!
یارو گفت : یعنی چی؟ من میگم آدمی هزار تومن؛یا دوتاییمون باهم هزار تومن ؟

خودتون تصور کنید راننده بیچاره چه حالی شد !


ارسال شده درتاريخ: 1391/12/17 | نويسنده: admin | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
پربازدیدترین مطالب:
مروری بر مطالب گذشته:
خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود