خفن
free-plan
شنبه 16 تیر 1403 | کاربران آنلاين : 87

خفن

آخرین مطالب:
جوک جدید
1260  بازديد
بخش: طنز و جوک -
جوک جدید
 

دوستم شکست عشقی خورده
بهم اس داده میگه کاش منم مث تو عوضی و اشغال و پست و خیانت کار بودم
نفهمیدم میخوادزم ازم تعریف کنه یا …..

*********

azcloob.ir

بقیه در ادامه ی مطلب...


ارسال شده درتاريخ: 1392/07/01 | نويسنده: عرفان | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: داستانهای کوتاه -
داستان خنده دار دانشجویان دختر

در تورنتو کانادا یه دانشگاه بود . تازگی ها مد شده بود دخترها وقتی می رفتن تو دستشویی ، بعد از آرایش کردن آیینه رو می بوسیدن تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بمونه .

مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. موضوع رو با رییس دانشگاه در میون می ذاره .

فرداش رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می کنه جلوی در دستشویی و می گه :
کسانیکه که این کار رو می کنن خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می کنن . حالا برای اینکه شما ببینین پاک کردن جای رژ لب چقدر سخته ، یه بار جلوتون پاک می کنه .

مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال رو فرو کرد تو توالت ، بعد که دستمال خیس شد ، شروع کرد به پاک کردن آینه .

از اون به بعد دیگه هیچکس آیینه ها رو نبوسید!


ارسال شده درتاريخ: 1392/06/10 | نويسنده: admin | نظرات (3)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک -
جوک خفن و خنده دار جدید

قديما (^_^)مثه الان نبود که هر کي يه دوچرخه زير پاش باشه.
.
.
.
.
.
يه نفر دوچرخه داشت بقيمونم دنبالش يورتمه ميرفتيم:©
تازه اگه طرف خيليم ادم لارجي بوديواش ميرفت مام بهش برسيم:)
خيليم راضي بوديم =))
والا!!!


ارسال شده درتاريخ: 1392/05/15 | نويسنده: admin | نظرات (16)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه -

 

طبق معمول توی تاکسی نشسته بودم، دو تا آقای تقریباً مسن هم عقب نشسته بودن.
نزدیک پیاده شدن شون یکی به اون یکی گفت : به خدا اگه بزارم دست تو جیبت کنی! من کرایه رو حساب میکنم…
بعد از راننده پرسید : ببخشید چقدر شد ؟
راننده: هزار تومن !
یارو برگشت به راننده گفت: آدمــــــی ؟؟!!
راننده گفت : جـــان ؟
مرد : گفتم آدمی یا …؟
راننده گفت : حرف دهنتو بفهم درست صحبت کن!
یارو دوباره گفت: نه.. آدمی؟؟!
راننده هم با عصبانیت ترمز کرد برگشت عقب گفت : نــــــــه … فقط تو آدمی!
یارو گفت : یعنی چی؟ من میگم آدمی هزار تومن؛یا دوتاییمون باهم هزار تومن ؟

خودتون تصور کنید راننده بیچاره چه حالی شد !


ارسال شده درتاريخ: 1391/12/17 | نويسنده: admin | نظرات (0)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
بخش: طنز و جوک - داستانهای کوتاه -

پزشك قانوني به تيمارستان دولتي سركشي مي‌كرد. مردي را ميان ديوانگان ديد كه به نظر خيلي باهوش مي‌آمد. او را پيش خواند و با كمال مهرباني پرسيد كه: شما را به چه علت به تيمارستان آورده‌اند؟

مرد در جواب گفت: آقاي دكتر! بنده زني گرفته‌ام كه دختر هجده‌ساله‌اي داشت. يك روز پدرم از اين دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندي بعد دختر زن بنده كه زن پدرم بود پسري زاييد. اين پسر، برادر من شد زيرا پسر پدرم بود

اما در همان حال نوه زنم و از اينقرار نوه بنده هم مي‌شد و من پدر بزرگ برادر ناتني خود شده بودم. چندي بعد زن بنده هم زاييد و از آن روز زن پدرم خواهر ناتني پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتي كه پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود

از طرفي چون مادر فعلي من، يعني دختر زنم، خواهر پسرم مي‌شود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده‌ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نيز هم برادر و هم نوه من است 

آقاي دكتر!‌ اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار مي‌شديد،‌ قطعا كارتان به تيمارستان مي‌كشيد


ارسال شده درتاريخ: 1391/08/06 | نويسنده: admin | نظرات (1)
برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ،
پربازدیدترین مطالب:
خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود